نامه ها٬ شماره ۴۵
سياوش دانشور
حزب و مذهب
من با عقايد شما موافق نيستم. ولى در باره مذهب و آزادى بيان بسيار عالى نوشتيد. اين بايد سرمشقى براى ساير چپها باشد. نفستان گرم. من جمهوريخواهم ولى از رضا پهلوى حمايت ميکنم. فعاليت شما بر عليه اسلام را بسيار تمجيد ميکنم. شما در چپ يک استثنا هستيد. متاسفانه چپ ايران به صف اسلاميها پيوسته. مخالف شما هستم ولى پيروزى شما در ايران را آرزومندم. با درود داريوش مجلسى٬ هلند.
آقاى مجلسى عزيز٬
خوشحاليم که بحث و تلاش ما در مورد آزادى بيان و مبارزه با مذهب مورد توجه و حمايت شماست. اين بسيار خوب است که مخالفين سياسى ما آرزوى پيروزى ما را داشته باشند. يکى دو نکته را مايلم با شما مطرح کنم. شما بعنوان فردى که از مذهب زدگى چپ ايران بدرست ناخرسند هستيد٬ البته حکم پيوستن چپ ايران به اسلاميها نه دقيق است و نه منصفانه٬ چرا خودتان بعنوان جمهوريخواه و ضد مذهب از رضا پهلوى حمايت ميکنيد؟ مگر رضا پهلوى هر حرفش را با نام خدا شروع نميکند و با "خداوند نگهدار ايران باد" تمام نميکند؟ مگر سلطنت عموما و حزب مشروطه و رضا پهلوى خصوصا نميگويند "دين مسئله مردم نيست" و آخوندهاى حکومتى را "روحانى نما" نمينامند؟ دليل حمايت سياسى شما از فرد و جريانى که ميخواهد اساس مذهب را در مغز استخوان جامعه نگهدارد چيست؟ من نميدانم اين تناقض را بعنوان فردى ضد مذهبى چگونه براى خودتان حل کرديد؟ يا در مورد آزادى بيان٬ آيا آقاى رضا پهلوى حاضر است از آزادى بيقيد و شرط سياسى و آزادى بيان و نقد دفاع کند؟ اين خط همواره آزادى بيقيد و شرط سياسى را "هرج و مرج" نام گذاشته است. راست هم ميگويند٬ مردمى که آزاد باشند و امکان مادى بروز آزاديشان را داشته باشند٬ زير بار زور و سلطه هيچ شاه و امامى نميروند. نظامى که بايد سرمايه دارى را در ايران سرپا نگهدارد٬ مستقل از اينکه شکل آن جمهورى است يا سلطنتى يا پارلمانى يا اسلامى٬ ناچار است آزاديها را سرکوب کند٬ کار کارگر را ارزان نگهدارد٬ و نهايتا اختناق لازمه سرپانگهداشتن سرمايه دارى را تحميل کند. مذهب هم يک رکن اساسى و ضرورى اين اختناق است. آقاى رضا پهلوى شايد شخصا مذهبى نباشد و هر شب دعا و نيايش اسلامى و نمازش براه نباشد٬ اما ميداند مذهب بدرد ايشان و سرمايه دارى ميخورد. سوال اينست شما چرا با حمايت از اين سياست عليه تمايلات خود حرکت ميکنيد؟ موفق و پيروز باشيد.
ترکيه٬ ديپورت دسته جمعى
روز جمعه ساعت شش و سی دقیقه تاریخ ۴/۴/۲۰۰۸ تعداد زیادی انسانهای که برای رسیدن به یک زندگی بهتر مجبور به فرار از کشور خود شده بودند و مدتها بود که در بازداشتگاههای وان تحت بدترین شرایط به سر میبردند٬ در شرایطی که زیر باران کاملا خیس شده بودند با دو عدد مینی بوس و یک عدد اتوبوس که به مثل حیوانات با آنها رفتار میشد٬ از خیابان اسکله شهر وان ترکیه به نقطه نامعلومی انتقال داده شدند. شایع شد که آنها را برای دیپورت به مرز ایران میبرند. این انسانها دارای "ملیت" افغان٬ بنگلادش٬ مالزی و احتمالا عراقی بودند. کيوان صديق
کيوان عزيز٬
اين گزارش و گزارشات مشابه نشان ميدهند که ترکيه٬ کمافى سابق٬ محل تهاجم به محرومان و فراريان از اختناق است. انتظارى از پليس ترکيه نيست٬ اينها شهره آفاق اند. دفتر پناهندگى سازمان ملل هم اگر فشارى از پائين رويش نباشد کار متفاوتى نميکند. سياست پناهنده پذيرى دولتها هم کمابيش روشن است و دفتر پناهندگى سازمان ملل را بتدريج بيمصرف ميکند. در مقابل اين اوضاع تنها تشکل خود پناهجويان اين امکان را ميدهد که از فشارها کاست٬ حقوقى را بدست آورد٬ اجازه نداد افراد در بيخبرى مطلق معامله شوند٬ و کسانى که جانش را برداشته اند و فرار کرده اند کت بسته تحويل رژيمهاى سرکوبگر داده نشوند. پناهجويان در ترکيه بايد متشکل شوند. اين تنها راه دفاع از حرمت و حقوق شان است. موفق و پيروز باشيد.
آزادى چيست؟
ما زنان خواهان آزادی هستیم در صورتی که در همین جامعه خودمان آزادی را فقط در چارچوب لختی بودن و برداشتن روسری و لباس تنگ پوشیدن می دانیم. کاش می دانستم خود شما چطوری لباس می پوشید. با چه تیپی از خانه بیرون می زنید. ما عقده ای شده ایم و آزادی کامل برای ما به مثابه آزاد گذاشتن یک کودک در لبه پرتگاه است ... باور نمی کنی! ... چون خودت هم مثل همان کودکی و از هر فریادی دریغ نمی کنی. اما نمی دانی آزادی چیست؟ و خطر کدام است ... من طرفدار مردها نیستم اما مگر مردها در جامعه ما آزادی دارند؟ چند درصدشان بدون وام و اجاره خانه و طلبکار روز را به شب می رسانند. و تو از شستن ظروف می نالی ... تو از کجا آمده ای؟ در چه خانواده ای بزرگ شده ای؟
دوست عزيز٬
مورد شکايت از ظرف شستن را با شراه نورى ادامه دهيد چون من در جريان نيستم. اما همين را ميگويم که امکانات امروز اين را بسيار بديهى و پيش پاافتاده کرده است که ظرفها را ماشين ظرفشوئى بشويد. نبود اين بايد سوال باشد. به نظر من هم مردها آزاد نيستند. اصولا در جامعه اى که نيمه آن به اعتبار جنسيت اسير و درجه چندم است چطور نيمه دوم آن ميتواند "آزاد" باشد. اسارت زن يک شاخص مهم اسارت جامعه است.
ترديدى نيست که زنان در ايران آزادى ميخواهند و کنترل زنان همواره يک معضل بارگاه اسلام در ايران است. آزادى پوشش و لغو حجاب اجبارى يک مطالبه مهم است. اينکه هر کس هر طور دلش ميخواهد و دوست دارد لباسش را انتخاب کند. اين اساس موضوع است. اگر اين را بسادگى برسميت ميشناسيد٬ ديگر نميتوان قالبها و تبصره هاى اخلاقى و فرهنگى و سليقه اى را به قانون تسرى داد. اينکه کسى لباس تنگ ميپوشد يا راحت٬ لباس لختى ميپوشد يا نه٬ مسئله قانون و مطالبه ما نبايد باشد. ارزشگذاريهاى هر بخش و تيپ اجتماعى نميتواند به قالب و تبصره قانونى ارتقا يابد. در چنين صورتى اين آزادى پوشش نيست٬ بلکه تحميل نوع پوششى جديد با ملاحظات و تبصره هاى ملى و اسلامى و مردسالار به نفس خواست آزادى پوشش است. ديگر بايد در قرن بيست و يک زنان بتوانند انتخاب کنند چى بپوشند و چى نپوشند! در غرب هم ميبنيد مردم چطور لباس ميپوشند. هر کسى هر طور راحت است ميپوشد. البته کد لباس در بسيارى مشاغل و محيطهاى کار رايج است. اما در قلمرو زندگى خصوصى انتخاب و مقدورات اقتصادى حکم ميراند.
اشاره کرديد که آزادى کامل مثل گذاشتن کودک در لبه پرتگاه است و خطرات اين را زنان متوجه نيستند. شايد منظور شما اينست که هنوز جامعه فرهنگى عقب مانده دارد و زنان در چنين شرايطى امنيت ندارند. يا شايد منظورتلان اينست که درک زنان از آزادى و برابرى زن و مرد محدود است و لاجرم مسائلى اهميت اساسى ندارند. اگر اينگونه فکر ميکنيد٬ در اينمورد من با شما توافق ندارم. بحث در مورد تغيير قانون جامعه به نفع زنان و حمايت قاطع دولت از اجراى درست آنست. مردم ايران همانند که عمدتا در خانه ها و مجالس هستند و بدرجه زيادى نيز آنرا به خيابان کشانده اند. آپارتايد جنسى در ايران قابل دوام نيست و با فروريختن آن٬ اين قوانين که با زور هر روز تحميل ميشوند٬ يک شبه جمع ميشود. مردمى که در موقعيت جديد قرار گرفته اند توقعاتشان مانند دوره اسارت نيست. متشکل ميشوند٬ سازمانهاى مدافع حقوق خود ايجاد ميکنند٬ بر تغيير قانون و اجراى قوانين و تغيير معيارهاى فرهنگى در جامعه تاکيد ميکنند٬ در نظام آموزشى و تربيتى٬ در مناسبات اجتماعى و در خانواده٬ روابط و فرهنگى ديگر را ايجاد ميکنند. جامعه ايران و نسل جديد بشدت طرفدار نرمهاى پيشرو و مدرن در اين زمينه است. خطر واقعى در پيروزى جنبش ضد آپارتايد جنسى نيست٬ در تداوم حکومت آپارتايد و تحميل قوانين ضد زن آنست. موفق و پيروز باشيد.
دنياى بهتر يعنى چه؟
تاحالا به این فکر کردین که دنیای بهتر چیه؟ یعنی نسبیت آلبرت روقبول ندارین؟ آیا جامعه حاضر نسبت به سالهای قبل بهتر نشده؟ مسلما چه از لحاظ ایدئولوژی و چه عملی بهترشده. پس وقتی بعنوان یک کمونیست هدف رو دنیای بهتربگذاریم بیانگر درک ناصحیح ما از کمونیسته. در صورتیکه سرمایداری که از دید ما زشته دنیای بهتری برای سرمایه داران است. آیا منظور ما از کمونیست دنیایی بهتراست که مسلما در آن نیز بهتری میخواهیم. خودمارکس میگوید کمونیسم یک هدف متعالی(مثل بهشت) نیست بلکه یکی ازاشکال زندگی اجتماعیست. ميلاد. 18ساله.
ميلاد عزيز٬
کمونيسم عالى ترين شکل زندگى اجتماعى بشر است. جامعه اى است که تاريخ واقعى و انسانى بشر شروع ميشود و پيشا تاريخ خود٬ يعنى جامعه طبقاتى را با تمام تناقضات و انقياد و اسارتش٬ پشت سر ميگذارد. عنوان برنامه حزب ما٬ برخلاف بسيارى از برنامه هاى کمونيستى پيشين٬ عنوانى همه فهم تر و متکى به تمايلى ريشه دار در ميان نسلهاى بشر است. اين يک برنامه کمونيستى قرن بيست و يکمى است که روى دوش تجارب تاريخ مبارزه طبقاتى و با توجه به دستاوردهاى امروز بشر ايستاده است. ترديدى نيست که جامعه امروز در قياس با نظام فئودالى و نظامهاى قديم بهتر شده است. اما همين نتيجه انقلابات و تحولات سياسى و اقتصادى زير و رو کننده بوده است. سرمايه داران نيز جامعه امروز سرمايه دارى را "غايت تعالى بشر" ميدانند. حرف کارگران کمونيست اينست که در اين جامعه تنها شکل مالکيت عوض شده و اساس بردگى بجا مانده است. کمونيسم جنبشى براى الغاى مالکيت خصوصى سرمايه دارى و کار مبتنى بر مزدبگيرى و برپائى جامعه اى بدون طبقه و بدون ايدئولوژى و بدون خرافه است. کمونيسم تنها راه حل تناقض فرد و جامعه است. دنياى بهتر ما محصول انقلاب پيروزمند کمونيستى کارگرى است. موفق باشيد.
کمونيسم شکست خورده
سلام دوست عزیز و گرامی. همه ما به خوبی میدانیم اگر اندیشه مارکس و هگل درست و استخوان دار بود درعمق جان انسانها ریشه میدوانید و پایدار میماند٬ در حالی که تفکرات التقاطی چپ در ظاهر و کلام با اتصال به عدالت که ریشه در فطرت انسان دارد٬ و عموما انسان برابری طلب و متنفر از تبعیض است٬ زیبا مینماید ولی در عمل (اتحاد جماهیر شوروی) دیدیم. این مکتب شکست خورده و بیش از بیش پوسیده تر از قبل شده که اگر غیر از این بود کشور سازنده آن به صد تکه تقسیم نمیشد. و سخن آخر با شما این است شما اصولآ اگر به سرمایه داری اعتقادی ندارید چطور در کشورهای سرمایه داری زندگی کرده و افکارتان را منتشر میکنید؟ جوابش ساده است چون همین آدمهای به ظاهر چپ دیروز شوروی و اروپای شرقی و لیبرالهای امروز اجازه فعالیت به شما نخواهند داد. ضمنآ توجه داشته باشید این مکتب در بین کشورهای خاورمیانه از شهریور 1320 مخصوصآ در ایران توسط مردم پس زده شد و کشور ایران رتبه 11 هم کنون داراست٬ با توجه به مقایسه آماری بین امسال و 1320 ٬ موافقان این مکتب ریزش شدید داشته که الان معادل 0.3% که همین مقدار متوسط سنشان بالای 48 میباشد. موفق باشید. سهيل مظاهرى
سهيل عزيز٬
اولا٬ مارکس ادامه سيستم هگلى نيست٬ نقد آنست. دوما٬ من نميدانم "فطرت" چيست٬ اما هرچه باشد٬ انسان موجودى اجتماعى است. وقتى من و شما دنيا مى آئيم جامعه اى با تمام خصوصيات و داده هايش موجود است. بار اين جامعه روى دوش ما سنگينى ميکند٬ عواطف و ارزشها و ضد ارزشهايمان را شکل ميدهد. بنا به روشى که براى زندگى و تامين معيشتمان داريم بين خود مناسبات اقتصادى معينى برقرار ميکنيم. تلاش براى بهتر زيستن يک رگه و تمايل واقعى بين بشر در دورانهاى مختلف است. اما اين را با "فطرت" نميتوان توضيح داد. سوما٬ اگر انسان عموما برابرى طلب و متنفر از تبعيض است٬ که من هم فکر ميکنم اگر نان و زندگى آدمها را گرو نگيرند و با رقابت بجان همديگر نياندازند اينطور است٬ چرا جنبش اين انسانهاى برابرى طلب و ضد تبعيض شکست خورده است؟ چهارما٬ چرا شوروى را به حساب کمونيسم مارکس ميگذاريد؟ چه ارتباطى بين عقايد آزادمنشانه و کمونيستى مارکس يا اهداف جنبش سوسياليستى طبقه کارگر با سبعيت استالين ناسيوناليست و سرمايه داراى دولتى شوروى وجود دارد؟ تقريبا هيچى. پنجما٬ کمونيسم مکتب نيست٬ يک جنبش سياسى و طبقاتى در جوامع سرمايه دارى است. جنبش کارگران عليه بردگى مزدى و اساس جامعه طبقاتى است. و بالاخره من نميدانم منبع آمار شما کجاست. اما ميدانم نه فقط در ايران و مصر و عراق و غيره بلکه در هر جاى جهان٬ کمونيسم در دوره اى بعنوان يک راه حل در مقابل مردم وجود نداشته است. امتحانش مجانى است. کمونيستها را آزاد بگذارند که فعاليت سياسى علنى کنند٬ شما فکر ميکنيد مردم ميروند به اسلاميها و سلطنت راى ميدهند؟ در ايران کمونيستها ممنوع اند و عليرغم کشتارهاى وسيعى که از آنها شده٬ هنوز از سر و کول نظام بالا ميروند. راستى چرا رژيمهاى سلطنتى و اسلامى و انواع ديکتاتوريهاى سرمايه دارى از دمکرات و غير دمکراتش مرتب عليه کمونيسم و انقلاب کارگرى دروغ مى بافند؟ تبليغات عليه "پوسيده ها" ها که کار خوبى نيست! حتى از نقطه نظر اقتصادى هم مقرون به صرفه نيست! مسئله اما نه آمار است و نه تجربه شوروى. چون آمارهاى ديگر عکس اين نتيجه را اثبات ميکنند- بعنوان مثال انتخاب مکرر مارکس در نظرسنجيهاى مختلف- و تجارب سرمايه دارى نيز در هر گوشه جهان بجز جنايت جمعى و سبعيت نيست. مسئله انتخاب سياسى انسانها و نگاه کردن به دنيا از آن سکو است. شما تصميم گرفته ايد عليه کمونيسم باشيد و داريد خودتان را قانع ميکنيد. تناقض شما اينست که طرفدار جامعه اى هستيد که براساس نابرابرى و استثمار و سرکوب بنا شده و همزمان برابرى طلبى و رفع تبعيض را "فطرت" انسان ميدانيد. اين شما هستيد که بايد با اين تناقض مهلک کنار بيائيد. کمونيسم چه تبئين اش از انسان و رهائى او و چه جنبش سياسى اش براى اين رهائى منسجم است. و بالاخره اين سوال که چرا ما در کشورهاى سرمايه دارى عقايدمان را نشر ميدهيم٬ سوال بيموردى است. دنيا سرمايه دارى است. آيا شما ميخواهيد کمونيستها را از کره خاکى هم تبعيد کنيد؟ ميتوانيد همين سوال را از سوسياليستها و نسل جديد در ايران بپرسيد که چرا در سرمايه دارى اسلامى تبليغ کمونيسم و آزادى و برابرى انسانها را ميکنند؟ آيا ته اين تفکر به يک پاکسازى جمعى مردم براساس عقايدشان در نگرش متعصبانه ناسيوناليستى خبر نميدهد؟ موفق و پيروز باشيد.
حرفهائى براى گفتن داريد
سلام على٬ حالت چطوره؟ برايم نشريه براى يک دنياى بهتر شماره ۴٣ را فرستاده بودى. ميخواستم مطلعت کنم که به نظر من بعد از مرگ منصور حکمت٬ براى اولين بار من ميبينيم که او هنوز زنده است. اگرچه٬ من هنوز خيلى مسائل با حزب شما دارم. يکى از آنها آنهم بعد از پنج سال از مرگ حکمت اينست؛ شما دوستان هيچوقت آنچه را امروز ميگوئيد نگفتيد. بعنوان نمونه٬ تبئين آذر در مورد اينکه رفقا چگونه در بحث به همديگر برخورد ميکنند. من هميشه مسئله داشتم و هميشه فکر کردم که اين به ليدرشيپ بستگى دارد که جهت بدهد به کادرها اما هيچوقت نکرد. وقتى من به سايت يوتوب ميرويم و ميبينم که يک جوان چه فکورانه در مورد عقايدش ميگويد٬ واقعا متاسف ميشوم که چرا رفقاى ما با سالها تجربه و فعاليت نميتوانند اينکار را بکنند. مقاله ات در باره مسائل سياسى ايران حرفهائى براى گفتن داشت. همينطور بحث سياوش دانشور. من فکر ميکنم مدت زيادى است که حميد تقوائى چيزى براى گفتن به اعضايش ندارد. او از خيلى وقت پيش مرتبا چيزهائى را دارد تکرار ميکند و مردم را خسته ميکند. توانائى او که تصوير روشنى از اوضاع بدهد مدتهاست که زير سوال است. پيروز باشيد. حميد پويان. (ترجمه از انگليسى)
حميد عزيز٬
منصور حکمت در تلاش روزمره کارگر و زن و جوان امروز براى آزادى و برابرى و رفع تبعيض و برپائى يک دنياى شايسته انسان زنده است. ما تلاش ميکنيم پرچمدار اين خط و سنت مارکسيستى و انسانى منصور حکمت باشيم. اينکه دراين سالها ما حرفهاى امروز را نزديم واقعيت ندارد. اين حرفها در سطوح مختلف و در مقاطع مختلف٬ اگرچه نه با انسجام امروز٬ تکرار شده اند و در مجادلات سياسى مکتوب وجود دارند. درعين حال حزب ما نتيجه يک بازبينى سياسى به يک دوره بويژه بعد از درگذشت منصور حکمت و تحولات متعاقب آن نيز هست. نتايجى که در اين روند گرفتيم و سياست و خط مشى معينى که براين اساس دنبال کرديم٬ اگرچه بدون اشتباه و فرصت از دست دادن هم نبوديم٬ اما مسير درستى را دنبال کرديم و بازتاب اين مسير برگرداندن سرها به طرف ما بوده است. در مورد رهبرى و کادرها نکته مهمى را مطرح ميکنى. تئورى حزب ما براساس رهبرى و کادرها است و هرگونه چپ و راست زدن ازاين چهارچوب ما را متحمل ضررهاى سياسى کرده است. يک وجه معرفه سنت سياسى ما از همان ابتدا٬ استقلال فردى کمونيست هاى متشکلى بود که با حرارت و انسجام از صحت عقايدشان دفاع ميکردند. اين در جامعه و در حزب يک منش و سنت واحد بود. ما سنتى بوديم که همواره انتخاب و تصميم سياسى و قدرت اقناع و مجاب کردن مخاطبين را منشا اساسى جذب نيرو در جامعه و در مناسبات حزبى قرار داده بوديم. متحول شدن اين پايه هاى تئورى تحزب به سنتهاى قديمى تر چپ راديکال٬ يک نتيجه اش تکرار مکررات تبليغى در مقابل سوالات واقعى و سياست تمجيد از خود بجاى سازماندهى پراتيکى فعال و انتقادى است. اتفاقا نسل جديد همين ويژگى مهم کمونيسم کارگرى را جذب کرده اند و حزبى و سياستى ميتواند به اميد و نقطه رجوع اين نسل تبديل شود که با مختصات و ويژگيهاى مبارزه نسل امروز نه فقط آشنائى داشته باشد بلکه بتواند آنرا هدايت و رهبرى کند.
در مورد اظهار نظرت پيرامون بحث على جوادى و من تشکر ميکنم. شما نيز بسهم خود به جوانب ناروشن تر اين مباحث نور بياندازيد. در مورد مباحث حميد تقوائى و نگرش ايشان٬ من در مقاله هاى ديگر و مصاحبه شماره قبل اظهار نظر کرده ام و همان را کافى ميدانم. موفق و پيروز باشيد.
دوست دارم کمک کنم
سلام. من میترسم ولی میگم. مسعود ١٩ ساله از ایرانم. نه اشعار ایرانی میخونم نه با ادبیات سر و کار دارم. به سختی زندگیمون میگذره و به خاطر مشکلات مالی نتونستم درسمو بخونم. .....صبح کار ميکنم و بعداز ظهر هم میرم مدرسه. این قدر خسته میشم که با خودم میگم کاش به دنیا نمیومدم. .... املام هم خوب نیست دیگه باید ببخشید ولی برای نابودی رژیم حاضرم هر کاری بکنم. دیگه از این وضعیت خسته شدم هیچی برام مهم نیست. میترسم پیدام کنن و بدون اینکه هیچ کاری کنم بکشنم. این قدر این رژیم مارمولکه که دست هر چی جنایت کار رو از پشت بسته. باور کن که پول کارت اینترنت هم ندارم ولی دوست دارم از داخل کمک تون کنم. من تازه شما رو پیدا کردم چون تازه رسیور گرفتیم. منتظر جوابتون هستم.
مسعود عزيز٬
موقعيت شما را درک ميکنيم و اين به انزجار ما از بانيان اين وضعيت يعنى حکومت سرمايه داران اسلامى شدت ميدهد. اما اينرا هم بايد اضافه کنيم که زندگى شما و مشکلاتى که با آن روبرو هستيد مختص به شما نيست. اين وضعيت کمابيش اکثريتى از نسل جديد و خانواده هاى کارگرى و مردم ايران است. يک راه در مقابل اين وضعيت اينست که تسليم شويم و تاحدى عقب برويم که خود را "اضافى" بدانيم و آرزو کنيم که "کاش دنيا نمى آمديم"! اين راه اما جوابى به معضلات همين امروز انسانهاى بيشمار مانند تو نميدهد. راه ديگر اينست که دلائل سياسى و اجتماعى و طبقاتى اين وضعيت را بشناسيم و تلاش براى تغيير آن را در دستور بگذاريم. کمونيسم چيزى نيست جز جنبش سياسى کارگران کمونيست و آزاديخواهانى که اين وضع را قبول نميکنند و براى تغيير آن بايد متشکل شدند. ترديدى نيست که جمهورى اسلامى رژيمى هار و بيرحم و سرکوبگر است. اما تعداد زيادى علنا و رسما عليه سياستهايش قد علم کردند و با زبان زمانه٬ زبان شما نسل جديد٬ عليه اش بميدان آمدند. شما بايد به جنبش اين نسل بپيونديد. من و شما در انزواى خود قدرتى نداريم٬ قدرت ما در تشکل و اتحاد ماست. آينده از آن شماست! از همان طريقى که با حزب تماس گرفتيد با شما تماس گرفته ميشود. پيروز و موفق باشيد.*